آدم کوچولوها
"تنها در جنگلی پر از دیوهای کلهدیگی و هیولاهای شاخداربیلی کوچولو که دیگر از خوب بودن خسته شده، دلش میخواهد به جنگل گناه برود مادرش میگوید حتی بزرگترها هم از جنگل گناه میترسند چون پر از خونآشامکها و غولهای سبز یکچشم است و او اجازه ندارد پایش را آنجا بگذارد اما بیلی از پشت پنجره به جنگل گناه نگاه میکند و توی دلش میگوید: «ولی من بالاخره میروم و یک ذره هم نمیترسم"