دفاع لوژین

چیزی که بیش‌تر متحیرش کرد این بود که از دوشنبه به بعد لوژین می‌شد. پدرش لوژین بزرگ، لوژین پا به سن گذاشته، که چند کتاب نوشته بود با لبخند از اتاق پسرش خارج شد، در حالی که دست‌هایش را به هم می‌مالید (که به روال هر شب آن‌ها را با کرم چرب کرده بود)، و با دمپایی‌های جیر، با آن طرز خاص راه رفتنش در شب، نرم و آهسته به اتاق خواب خودش برگشت. همسرش در بستر نیم‌خیز شد و پرسید: «خب، چه شد؟» لباس خانگی خاکستری رنگش را درآورد و جواب داد: «تمام شد. سخت نگرفت. اوف... راحت شدم.» همسرش گفت: «چه خوب...» و روانداز ابریشمی را آهسته روی خودش کشید. «خدا را شکر، خدا را شکر...»
4 /10
4
موضوع کتاب

مترجم

دفاع لوژین

چیزی که بیش‌تر متحیرش کرد این بود که از دوشنبه به بعد لوژین می‌شد. پدرش لوژین بزرگ، لوژین پا به سن گذاشته، که چند کتاب نوشته بود با لبخند از اتاق پسرش خارج شد، در حالی که دست‌هایش را به هم می‌مالید (که به روال هر شب آن‌ها را با کرم چرب کرده بود)، و با دمپایی‌های جیر، با آن طرز خاص راه رفتنش در شب، نرم و آهسته به اتاق خواب خودش برگشت. همسرش در بستر نیم‌خیز شد و پرسید: «خب، چه شد؟» لباس خانگی خاکستری رنگش را درآورد و جواب داد: «تمام شد. سخت نگرفت. اوف... راحت شدم.» همسرش گفت: «چه خوب...» و روانداز ابریشمی را آهسته روی خودش کشید. «خدا را شکر، خدا را شکر...»

ولادیمیر ناباکوف



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی