نیمه شب در کتابفروشی افکار نورانی

کتاب نیمه شب در کتاب فروشی افکار نورانی : شب از نیمه گذشته بود و کتاب فروشی را داشتند می بستند. آخرین مشتری ها حساب می کردند و می رفتند. لیدیا پای صندوق تنها بود و مشغول اسکن کردن بارکدهای یک دسته کتاب جلد نرم اموزش بچه داری که دختر نوجوانی می خواست بخرد. دحترک آبله رو بود و لب هایش پوسته شده بودند. پول نقد داد و لیدیا لبخند زد، ولی چیزی نگفت. نپرسید آن دیر وقت شب جمعه یک دختر تنها در کتاب فروشی چه می کند.
3 /10
3

نیمه شب در کتابفروشی افکار نورانی

کتاب نیمه شب در کتاب فروشی افکار نورانی : شب از نیمه گذشته بود و کتاب فروشی را داشتند می بستند. آخرین مشتری ها حساب می کردند و می رفتند. لیدیا پای صندوق تنها بود و مشغول اسکن کردن بارکدهای یک دسته کتاب جلد نرم اموزش بچه داری که دختر نوجوانی می خواست بخرد. دحترک آبله رو بود و لب هایش پوسته شده بودند. پول نقد داد و لیدیا لبخند زد، ولی چیزی نگفت. نپرسید آن دیر وقت شب جمعه یک دختر تنها در کتاب فروشی چه می کند.

متیو سالیوان



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی