همراز
بچهدار شدن داستان رمزآلودی است، زن را برای مدتی از جامعه جدا میاندازد و یک روز ناغافل او را به آغوش جامعه پرتاب میکند بعد از هفتهها خلسه و فراموشی دوباره به جنب و جوش در میآییم و همان آدم قبلی میشویم همان آدمیم، محکمتر، سرسختتر و با حواس جمعتر از قبل، اما نه لزوما بهتر چرا که دیگر تنها برای خودمان نمیجنگیم بلکه برای کودکمان هم میجنگیم با شلیک این گلوله زندگی دوباره به من بازگردانده شد و قدم به سرزمین مادری گذاشتمپاریس، دههی ۱۹۷۰ میلادی شخصی ناشناس نامههایی برای کامیل میفرستد و داستانی را بازگو میکند از سالهای پیش از جنگ جهانی دوم کامیل ابتدا تصور میکند مخاطب این نامهها شخص دیگری است، اما نامههای دیگری میرسند و او را به تردید میاندازند