زمستان شغال

«همه‌اش از خدا می‌پرسم كي قراره اين زن رنگ آسودگی ببينه. كی تشخيص می‌ده كه ديگه بسه؟ چون پيمونه‌ی بعضی انگار سررفتنی نيست؛ هر چی هم كه زندگی چپ و راستشون كنه. عمری گره از كار مردم باز كردی، بی‌اون كه يكی ازشون بشناسی. حالا به درد من برس. به داد كسی كه ظلمت كرده اگه برسی هنره.»
4 /10
4

زمستان شغال

«همه‌اش از خدا می‌پرسم كي قراره اين زن رنگ آسودگی ببينه. كی تشخيص می‌ده كه ديگه بسه؟ چون پيمونه‌ی بعضی انگار سررفتنی نيست؛ هر چی هم كه زندگی چپ و راستشون كنه. عمری گره از كار مردم باز كردی، بی‌اون كه يكی ازشون بشناسی. حالا به درد من برس. به داد كسی كه ظلمت كرده اگه برسی هنره.»

فرهاد رفیعی



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی