دختر توی آینه
میتوانستم دختر لاغر و باريك و سبزهای رو ببينم كه با روسری كوچكی كه به سرش بسته بود مثل گنجشك توی آشپزخانه پرواز میكرد. به نظر میرسيد موهای دخترك كوتاه باشد... لبهايش ته رنگی صورتی داشت و لپهايش مثل سيب گلاب گل افتاده بود. مژههايش بلند و تاب برداشته بودند. بينیاش استخوانی و كمی قوزدار بود. روی هم رفته بامزه بود. دوستش داشتم. دلم برايش پر میكشيد. با خودم زمزمه كردم سرمه... دختر توی آينه سرمه بود؛