یادگار عشق و حرمان مدام

پروانه‌ها همهٔ زنان را در یک جعبهٔ کفش مقوایی ریختم هر صبح برای زنان برگ درخت توت می‌ریختم در تاریکی صدای خش خش برگ‌ها را می‌شنیدیم هر یک از زنان در گوشه‌های جعبهٔ کفش مقوایی مشغول تنیدن بود آخر هفته همهٔ زنان در پیله بودند از درون پیله‌ها صدایشان را می‌شنیدیم غمگین بودند کم کم پیله‌ها را شکافتند پروانه شده بودند
8 /10
8
موضوع کتاب


یادگار عشق و حرمان مدام

پروانه‌ها همهٔ زنان را در یک جعبهٔ کفش مقوایی ریختم هر صبح برای زنان برگ درخت توت می‌ریختم در تاریکی صدای خش خش برگ‌ها را می‌شنیدیم هر یک از زنان در گوشه‌های جعبهٔ کفش مقوایی مشغول تنیدن بود آخر هفته همهٔ زنان در پیله بودند از درون پیله‌ها صدایشان را می‌شنیدیم غمگین بودند کم کم پیله‌ها را شکافتند پروانه شده بودند

احمدرضا احمدی



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی