شاهنامه رقعی خالقی (چهار جلدی)
چو شد پادشا بر جهان یزدگرد ... سپاه پراگنده را کرد گرد ... نشستند با موبدان و ردان ... بزرگان و سالارفش بخردان ... جهانجوی بر تخت زرین نشست ... در رنج و دست بدی را ببست ... نخستین چنین گفت ک آن کز گناه ... برآسود، شد ایمن از کینه خواه.