اطاق آبی

کتاب اطاق آبی/ شب های داغ تابستان وقتی که خودآگاهی آدم ذوب می شد روی بام می خوابیدیم. و در پشه بند. دور و ور را آب می پاشیدیم. بوی کاهگل تا ته خواب هایم می دوید. غرائزی را گیج می کرد. کف اطاق آبی گفتم از کاهگل زرد پوشیده بود. مربع زرد بود...
7 /10
7

اطاق آبی

کتاب اطاق آبی/ شب های داغ تابستان وقتی که خودآگاهی آدم ذوب می شد روی بام می خوابیدیم. و در پشه بند. دور و ور را آب می پاشیدیم. بوی کاهگل تا ته خواب هایم می دوید. غرائزی را گیج می کرد. کف اطاق آبی گفتم از کاهگل زرد پوشیده بود. مربع زرد بود...

سهراب سپهری



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی