داستان های ناتمام (مجموعه داستان)

من در قصه‌هایم سر پرنده‌ای را بریده و پنهان کرده‌ام تا خواننده به تحرک و تشنج تشدید شده‌ تن و بال و پا‌هایش خیره شود، و پیش از آن که پرنده بمیرد، و تحرکش به سکون تبدیل شود، شما طپش و تحرک و زنده بودن را در دردناکترین شکل آن میبینید که دیگر زندگی نیست، مرگ هم نیست، زیرا حرکت تندتر شدهی اندامش وجود دارد و زندگی آمیخته با مرگ. و این همه لحظه‌ای است پیش از مرگ،‌ که پرنده شدیدترین پر و بال زدن سرتاسر زندگیش را انجام داده است، لحظه‌ای که بیش‌ترین آمیختگی را با زندگی و طلب زندگی دارد، آن هم درست در همسایگی مرگ. به خاطر همین است که تمام قصه‌های من شروع و پایان ندارد. شخصیت...
3 /10
3

داستان های ناتمام (مجموعه داستان)

من در قصه‌هایم سر پرنده‌ای را بریده و پنهان کرده‌ام تا خواننده به تحرک و تشنج تشدید شده‌ تن و بال و پا‌هایش خیره شود، و پیش از آن که پرنده بمیرد، و تحرکش به سکون تبدیل شود، شما طپش و تحرک و زنده بودن را در دردناکترین شکل آن میبینید که دیگر زندگی نیست، مرگ هم نیست، زیرا حرکت تندتر شدهی اندامش وجود دارد و زندگی آمیخته با مرگ. و این همه لحظه‌ای است پیش از مرگ،‌ که پرنده شدیدترین پر و بال زدن سرتاسر زندگیش را انجام داده است، لحظه‌ای که بیش‌ترین آمیختگی را با زندگی و طلب زندگی دارد، آن هم درست در همسایگی مرگ. به خاطر همین است که تمام قصه‌های من شروع و پایان ندارد. شخصیت...

بیژن نجدی



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی