در مایه های ایرانی
يسنين بيآنكه از ايران ديدار كرده يا كتاب «غربزدگي» آلاحمد را خوانده باشد كم و بيش شاعري «شرقزده» به شمار ميآيد! در معنايي مثبت البته. پيش از آن اما جاذبه غزلهاي حافظ، گوته را مسحور خود كرده بود تا اينكه سرانجام ديوان «شرقي- غربي»اش را ساخت و پرداخت. در نيمه اول قرن بيستم شعر خيام و سعدي در بافت زبان شعر روسي رسوخ يافت. يسنين از اين راه با شعر كلاسيك فارسي آشنا ميشود و «تشنگي به دست ميآورد.» او كه يكي از بزرگترين شاعران روسي قرن بيستم است با اشتياقي خاص، تفكر و تغزل ويژه شعر فارسي را عميقا استنشاق ميكند و هوايي ايران ميشود. اي ايران! يسنين در 1924 به قصد ديدار يار و دياري ناشناخته از سرزمين خود درواقع فرار ميكند. در سرزميني كه در آن شعار «پرولتارياي جهان متحد شويد» به تودهها، وعده رستگاري ميدهد اما ستايشگر انقلاب رهاييبخش آن، ماياكوفسكي با تپانچهاي - بعد از مرگ يا اعدام يسنين- مغز خود را متلاشي ميكند؛ پيش از يسنين، پوشكين به تأسي از قرآن و ويكتور هوگو تحتتاثير اشعار سعدي و فردوسي آثاري ميآفرينند. لرما نتاف و ديگر شاعران روسي نيز از اين تاثيرپذيريهاي بينصيب نميمانند. يسنين كه شيفته شيراز است فكر سرودن مجموعهاي با نام «در مايههاي ايراني» به سرش ميزند آن هم درست زماني كه ظرفيتها و جاذبههاي شعر كلاسيك ايران، درون شاعر را به تلاطم واميداشته است. شاعر با سفر به تاشكند و آشنايي با آداب و رسوم و بوي گل و عطر چاي و رقص و پايكوبي مردم، به تداعي، فضايي ايدهآل از ايران را در سر ميپروراند. در همين ايام يسنين راه ميرود و رباعيات خيام را زمزمه ميكند، تا اينكه زمان زايش «در مايههاي ايراني» فراميرسد. تب و تاب نوشتن «در مايههاي ايراني» دست از سر شاعر بر نميدارد، چراكه ايران سعدي و حافظ، دل از شاعر روس ربوده است. 29 اكتبر 1924: «هلياي عزيز! در مايههاي ايراني من يك كتاب كامل است. شامل 20 شعر... دو شعر ديگر برايت ارسال ميكنم كه...» از تعلقات و دلبستگي شاعر به ايران و شعر ايراني كه بهطور مبسوط در كتاب مورد بحث آمده است، ميگذريم. سرانجام «در مايههاي ايراني» در 1925 منتشر ميشود كه ترجمه كامل آن در سال 1388 در ايران منتشر شده است. حميدرضا آتشبرآب مترجم «در مايههاي ايراني» با تحقيق و تامل بسيار خواننده ايراني را با گوشه و كنار زندگي يسنين آشنا ميكند؛ از روحيه تغزلي اين شاعر حرف ميزند. شوريدهسريها و نيز تنگدستيهاي (بيپولي) شاعر را باز مينماياند. از شعرخوانيهاي يسنين كه نفس شنونده را در سينه حبس مينمايد ياد ميكند و از پري انديشناك شعرهاي او و از شخصيت افراط- تفريطياش سخن به ميان ميآورد، تا جايي كه خواننده فارسيزبان، او را همدل و چهبسا همزبان (زبان سكوت / موسيقي) خود ميداند. نكته اما اينجا است كه يسنين شاعر خلقها و خرد مورد علاقه بلشويكها را در سال 1925 در آستانه 30 سالگي در پترزبورگ به دار آويخته مييابند: مردن در اين زندگي هرگز چيز تازهاي نبوده است تازگي در زيستن نيز نيست. (شعر بدرود، 1925)