دعای دریا

بر کرانه‌ای مهتابی، پدری، پسر خفته‌اش را در آغوش میکشد و چشم به راه دمیدن سپیده و رسیدن قایقی میمانند. پدر با پسرش از تابستان‌های طولانی دوران کودکیاش میگوید و از خانه پدربزرگ او در سوریه، از خش‌خش برگ‌های زیتون در نسیم، از بع‌بع بزهای مادربزرگ او، از تلق تلوق دیگ و قابلمه یاد میکند. همچنین حکایت شهر پرهیاهوی حمص با کوچه‌های شلوغ، مسجد و بازار بزرگ را در روزگاری باز میگوید که هنوز از آسمان بمب بر سرشان نباریده و فراریشان نداده بود. خورشید که برآید، آن‌ها و همراهانشان بار و بنه خود را جمع میکنند و در جستجوی خانه و کاشانه جدید تن به سفر دریایی خطرخیزی میدهند.
8 /10
8

دعای دریا

بر کرانه‌ای مهتابی، پدری، پسر خفته‌اش را در آغوش میکشد و چشم به راه دمیدن سپیده و رسیدن قایقی میمانند. پدر با پسرش از تابستان‌های طولانی دوران کودکیاش میگوید و از خانه پدربزرگ او در سوریه، از خش‌خش برگ‌های زیتون در نسیم، از بع‌بع بزهای مادربزرگ او، از تلق تلوق دیگ و قابلمه یاد میکند. همچنین حکایت شهر پرهیاهوی حمص با کوچه‌های شلوغ، مسجد و بازار بزرگ را در روزگاری باز میگوید که هنوز از آسمان بمب بر سرشان نباریده و فراریشان نداده بود. خورشید که برآید، آن‌ها و همراهانشان بار و بنه خود را جمع میکنند و در جستجوی خانه و کاشانه جدید تن به سفر دریایی خطرخیزی میدهند.

خالد حسینی



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی