و اعتراف ها ودروغ ها

من همیشه توی همه ی این سی و چند سال دلهره داشتم و مضطرب بودم. همه ش قرص ضد اضطراب می خوردم. همیشه فکر می کردم زندگی من یه خوابه که یه جا باید بیدار شم و واقعیت رو ببینم. فکر می کردم همه ی این خوشبختی خوابه. همیشه در اوج خوشی می ترسیدم. فکر می کردم اینا همه دروغه، فکر می کردم همه ی این خوشی و خوشحالی دروغه، از تموم شدنش می ترسیدم. یه طورایی به خاطر همین همیشه دوست داشتم تو اوج همین خوشی ها بمیرم.
4 /10
4
موضوع کتاب


و اعتراف ها ودروغ ها

من همیشه توی همه ی این سی و چند سال دلهره داشتم و مضطرب بودم. همه ش قرص ضد اضطراب می خوردم. همیشه فکر می کردم زندگی من یه خوابه که یه جا باید بیدار شم و واقعیت رو ببینم. فکر می کردم همه ی این خوشبختی خوابه. همیشه در اوج خوشی می ترسیدم. فکر می کردم اینا همه دروغه، فکر می کردم همه ی این خوشی و خوشحالی دروغه، از تموم شدنش می ترسیدم. یه طورایی به خاطر همین همیشه دوست داشتم تو اوج همین خوشی ها بمیرم.

مهدی میر باقری



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی