دستیار ماما
من آليس هستم. نه «تُحفه» نه «سوسک» و نه «سوسکِ پِهِِن» فقط آليس. در يک شب يخبندان، دختري که نه خانهاي داشت و نه پدر و مادري، و نه حتي نامي جز «تُحفه»، در گرماي تودهي پِهِن طويلهي دهقاني پناه ميگيرد. آنجا جِين، ماماي دهکده او را پيدا ميکند. «تُحفه»، که حالا صاحب جديدش نام «سوسک» بر او گذاشته است، کار خود را به عنوان دستيار ماما شروع ميکند. راه زندگياش هموار نيست؛ جِين زن خشني است با نگاههاي تند و تيز و اخلاقي تندتر. با اين همه سوسک براي خود جايگاهي به دست ميآورد. گربهاي دارد. و دوستيِ يکي از پسران دهکده را جلب ميکند. او بخشي از فوت و فنهاي کار ماما را، که سعي ميکند، از او پنهان کند، مخفيانه ياد ميگيرد. حتي براي خود يک اسم واقعي يعني «آليس» را انتخاب ميکند. سپس روزي بعد از شکست در وظيفهاي که به عهدهاش گذاشتهميشود، فرار ميکند. زيرا معتقد است که به قدري احمق است که براي هيچکس مفيد نيست. آيا واقعاً بچهاي بينام و نادان است، که به هيچجا تعلق ندارد؟ يا اينکه او آليس، دستيار ماما است، انساني با نام و متعلق به مکاني مشخص در اين دنيا؟