حقیقت یخی

ناسا در تلاش برای جبران اشتباهات مهلکی که موقعیت سیاسی‌اش را به‌خطر انداخته است، به کشفی اعجاب‌انگیز دست می‌یابد: شهاب‌سنگی در اعماق یخ‌های قطبی. و این تنها یک شهاب‌سنگ نیست. در درون این سنگ عظیم که در سال ۱۷۱۶ به زمین برخورد کرده، فسیل‌هایی از حشرات عظیم‌الجثه‌ای وجود دارد که اثبات‌کننده‌ی حیات ماورای زمینی است. از آن‌جا که اعتبار ناسا در خطر قرار گرفته، این پرسش به میان می‌آید که آیا این شهاب‌سنگ حقیقی است یا ساختگی؟... *** مرگ به اشکال گوناگونی پا به آن سرزمین گذاشته بود، اما ‌این بار چارلز بروفیِ زمین‌شناس که سال‌‌ها با حیات‌وحش آن سرزمین دست و پنجه نرم کرده بود،‌ آماده‌ی تقابل با سرنوشت غیرعادی و مرموزی که انتظارش را می‌کشید،‌ نبود. چهار اسب سورتمه‌کش که ابزار زمین‌شناسی را حمل می‌کردند، ناگاه با پوزه‌‌های رو به آسمان،‌ از سرعت خود کاستند. بروفی از سورتمه پایین پرید و پرسید: چه اتفاقی افتاده، بچه‌‌ها؟ از خلال ابر‌های پاره‌پاره،‌ هلیکوپتر باری نظامی، با گذر از کوه‌‌های یخی، رخ نمود. بروفی با خود گفت: «عجیبه. هیچ‌وقت تو‌ این نقطه‌ی قطب شمال،‌ هلیکوپتری ندیده بودم.» هلیکوپتر در سی متری او بر زمین نشست و غباری از ذرات برف را به هوا فرستاد. سگ‌‌ها عصبی و وحشت‌زده پارس کردند... ؛
5 /10
5
موضوع کتاب


حقیقت یخی

ناسا در تلاش برای جبران اشتباهات مهلکی که موقعیت سیاسی‌اش را به‌خطر انداخته است، به کشفی اعجاب‌انگیز دست می‌یابد: شهاب‌سنگی در اعماق یخ‌های قطبی. و این تنها یک شهاب‌سنگ نیست. در درون این سنگ عظیم که در سال ۱۷۱۶ به زمین برخورد کرده، فسیل‌هایی از حشرات عظیم‌الجثه‌ای وجود دارد که اثبات‌کننده‌ی حیات ماورای زمینی است. از آن‌جا که اعتبار ناسا در خطر قرار گرفته، این پرسش به میان می‌آید که آیا این شهاب‌سنگ حقیقی است یا ساختگی؟... *** مرگ به اشکال گوناگونی پا به آن سرزمین گذاشته بود، اما ‌این بار چارلز بروفیِ زمین‌شناس که سال‌‌ها با حیات‌وحش آن سرزمین دست و پنجه نرم کرده بود،‌ آماده‌ی تقابل با سرنوشت غیرعادی و مرموزی که انتظارش را می‌کشید،‌ نبود. چهار اسب سورتمه‌کش که ابزار زمین‌شناسی را حمل می‌کردند، ناگاه با پوزه‌‌های رو به آسمان،‌ از سرعت خود کاستند. بروفی از سورتمه پایین پرید و پرسید: چه اتفاقی افتاده، بچه‌‌ها؟ از خلال ابر‌های پاره‌پاره،‌ هلیکوپتر باری نظامی، با گذر از کوه‌‌های یخی، رخ نمود. بروفی با خود گفت: «عجیبه. هیچ‌وقت تو‌ این نقطه‌ی قطب شمال،‌ هلیکوپتری ندیده بودم.» هلیکوپتر در سی متری او بر زمین نشست و غباری از ذرات برف را به هوا فرستاد. سگ‌‌ها عصبی و وحشت‌زده پارس کردند... ؛

دن براون



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی