مرد سوم
آدم از فردای خودش هم خبر ندارد. بارِ اولی که رولو مارتینْز را دیدم، در پروندهی پلیسِ امنیتی نوشتم «در شرایطِ عادی دیوانهای خندهروست. نوشیدنیاش را تا آخرین قطره سر میکشد و هیچ بعید نیست گردوخاکی هم بلند کند. همین که زنی رد شود، بالا را سیاحت میکند و بعد نظر میدهد. ولی، بهنظرم، دوست دارد دیگران کاری به کارش نداشته باشند. ظاهرا هیچوقت واقعا بزرگ نشده و شاید برای همین لایمْ را اینطور ستایش میکند.»