سیدارتها

گوش به رود سپردند. آوای بسيار آهنگ رود به نرمی به‌گوش می‌رسيد. سيدارتها در آب ‌روان نگريست و پيش چشمش صورت‌هايی نقش‌ بست. صورت پدرش را ديد كه تنها بود، در ماتم پسرش پير شده، و صورت خود را ديد كه تنها بود، او نيز در بند اشتياق فرزند دور شده‌اش اسير. پسرش را ديد كه او نيز تنها بود و با شوری بسيار بر راه‌گدازان اميال جوان خويش می‌شتابيد. هر يك از آن‌ها روی به سوی مقصود داشتند و مقهور آن بودند و هر يك در رنج. رود با آوای رنج می‌ناليد. سيدارتها كتابی است در ستايش بودا كه راه خويش را پيگيرانه و بی‌هيچ سستی تا به آخر دنبال كرد، كتابی در ستايش خويشتن باوری و استقلال رای؛
4 /10
4

سیدارتها

گوش به رود سپردند. آوای بسيار آهنگ رود به نرمی به‌گوش می‌رسيد. سيدارتها در آب ‌روان نگريست و پيش چشمش صورت‌هايی نقش‌ بست. صورت پدرش را ديد كه تنها بود، در ماتم پسرش پير شده، و صورت خود را ديد كه تنها بود، او نيز در بند اشتياق فرزند دور شده‌اش اسير. پسرش را ديد كه او نيز تنها بود و با شوری بسيار بر راه‌گدازان اميال جوان خويش می‌شتابيد. هر يك از آن‌ها روی به سوی مقصود داشتند و مقهور آن بودند و هر يك در رنج. رود با آوای رنج می‌ناليد. سيدارتها كتابی است در ستايش بودا كه راه خويش را پيگيرانه و بی‌هيچ سستی تا به آخر دنبال كرد، كتابی در ستايش خويشتن باوری و استقلال رای؛

هرمان هسه



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

   

     
 
عبارت امنیتی