خاطرات خفته

زمانی از روز را ترحیج می‌دادم زمستان پاریس بین ساعت شش تا هشت و نیم صبح بود، که هوا هنوز تاریک بود مهلتی پیش از برآمدن روز زمان معلق بود و آدمی خویشتن را سبک‌تر از همیشه احساس می‌کرد من به کافه‌های مختلف پاریس که در آن ساعت درهایشان را به روی اولین مشتری‌ها باز می‌کردند رفت و آمد می‌کردم
6 /10
6

خاطرات خفته

زمانی از روز را ترحیج می‌دادم زمستان پاریس بین ساعت شش تا هشت و نیم صبح بود، که هوا هنوز تاریک بود مهلتی پیش از برآمدن روز زمان معلق بود و آدمی خویشتن را سبک‌تر از همیشه احساس می‌کرد من به کافه‌های مختلف پاریس که در آن ساعت درهایشان را به روی اولین مشتری‌ها باز می‌کردند رفت و آمد می‌کردم

پاتریک مودیانو



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

   

     
 
عبارت امنیتی