نیکولا کوچولو (بادکنک)

"ما رفتیم سوار اتوبوس بشویم و با آن برگردیم خانه، و یک صف آدم منتظر بود، و توی صف یک پسر هم‌سن و سال من بود که او هم یک بادکنک فروشگاه دستش بود و صورتش را چسبانده بود به بادکنکش و داشت گازش می‌گرفت، و کارش نتیجه داد: بنگ!"
6 /10
6

نیکولا کوچولو (بادکنک)

"ما رفتیم سوار اتوبوس بشویم و با آن برگردیم خانه، و یک صف آدم منتظر بود، و توی صف یک پسر هم‌سن و سال من بود که او هم یک بادکنک فروشگاه دستش بود و صورتش را چسبانده بود به بادکنکش و داشت گازش می‌گرفت، و کارش نتیجه داد: بنگ!"

سامپه گوسینی



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی