مگس ها

روزی می رسد که جنایتی جبران ناپذیر دامنت را خواهد گرفت. با هر قدم گمان خواهی کرد که از آن دور شده ای، و با وجود این، آن جنایت را تو به سنگینی به دنبال خواهی کشید. تو به عقب بر خواهی گشت و آن را در پشت سر خواهی دید، دور از دسترس، تیره و تار، خالص چون بلوری سیاه. و تو آن را حتی درک نخواهی کرد، خواهی گفت:این من نیستم، این من نیستم که که مرتکب آن شده ام.با این همه، آن جنایت آنجا خواهد بود. صدبار انکار شده، همیشه آن جا خواهد بود، تا تو را به عقب بکشد و تو سرانجام خواهی دانست، زندگی ات تنها در گرو حرکت تند یک طاس است. یکبار برای همیشه و تو دیگر هیچ کار نمی توانی بکنی. مگر کشیدن بار جنایتی که مرتکب شده ای تا لب گور. این است قانون صواب و ناصواب پشیمانی. این بار سارتر در این نمایشنامه با دستمایه قرار دادن یک روایت تاریخی از اساطیر یونان، آزادی و اختیار بشریت را که اصل اساسی مکتب اگزیستانسیالیسم است به انسانها یادآوری می کند. داستان آگاممنون، پادشاه مقتدر آرگوس و ملکه کلیتمنستر. یک درام یونانی که شاید برای خیلی ها یادآور شاهکار شکسپیر، هملت، باشد. ملکه کلیتمنستر با همدستی معشوقش، اژیست، پادشاه را می کشند و فرزند ارشدش، اورست، را به مامورانی می سپارند تا سربه نیستش کنند و شاهدخت، الکتر، را به کنیزی در کاخ نگه می دارند. این شهر با سردمدارانی نادم و پشیمان از کردار زشت و ناپسندشان به شهر نادمین مبدل شده است. همه از کردار زشتشان شرمسارند ولی طوری وانمود می کنند که گویی این سرنوشت محتوم شهر و دیار آنهاست و خود در بروز این پیشامدها دستی نداشته اند. از این رو ژوپیتر، خداوند آسمانها، شهر را عرصه ی تاخت و تاز مگس ها (ارینی ها = الهگان پشیمانی) قرار می دهد.
7 /10
7
موضوع کتاب


مگس ها

روزی می رسد که جنایتی جبران ناپذیر دامنت را خواهد گرفت. با هر قدم گمان خواهی کرد که از آن دور شده ای، و با وجود این، آن جنایت را تو به سنگینی به دنبال خواهی کشید. تو به عقب بر خواهی گشت و آن را در پشت سر خواهی دید، دور از دسترس، تیره و تار، خالص چون بلوری سیاه. و تو آن را حتی درک نخواهی کرد، خواهی گفت:این من نیستم، این من نیستم که که مرتکب آن شده ام.با این همه، آن جنایت آنجا خواهد بود. صدبار انکار شده، همیشه آن جا خواهد بود، تا تو را به عقب بکشد و تو سرانجام خواهی دانست، زندگی ات تنها در گرو حرکت تند یک طاس است. یکبار برای همیشه و تو دیگر هیچ کار نمی توانی بکنی. مگر کشیدن بار جنایتی که مرتکب شده ای تا لب گور. این است قانون صواب و ناصواب پشیمانی. این بار سارتر در این نمایشنامه با دستمایه قرار دادن یک روایت تاریخی از اساطیر یونان، آزادی و اختیار بشریت را که اصل اساسی مکتب اگزیستانسیالیسم است به انسانها یادآوری می کند. داستان آگاممنون، پادشاه مقتدر آرگوس و ملکه کلیتمنستر. یک درام یونانی که شاید برای خیلی ها یادآور شاهکار شکسپیر، هملت، باشد. ملکه کلیتمنستر با همدستی معشوقش، اژیست، پادشاه را می کشند و فرزند ارشدش، اورست، را به مامورانی می سپارند تا سربه نیستش کنند و شاهدخت، الکتر، را به کنیزی در کاخ نگه می دارند. این شهر با سردمدارانی نادم و پشیمان از کردار زشت و ناپسندشان به شهر نادمین مبدل شده است. همه از کردار زشتشان شرمسارند ولی طوری وانمود می کنند که گویی این سرنوشت محتوم شهر و دیار آنهاست و خود در بروز این پیشامدها دستی نداشته اند. از این رو ژوپیتر، خداوند آسمانها، شهر را عرصه ی تاخت و تاز مگس ها (ارینی ها = الهگان پشیمانی) قرار می دهد.

ژان پل سارتر



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی