ماه و آتش

پاوزه بعضی وقت‌ها سر شب به سراغ ما می‌آمد، رنگ‌پریده می‌نشست با شال‌گردن کوچکی به گردن؛ و موهایش را به‌هم می‌پیچاند یا ورق کاغذی را مچاله می‌کرد. تمام شب کلمه‌ای حرف نمی‌زد، حتی یک کلمه؛ به هیچ یک از سوال‌های ما را جواب نمی‌داد. عاقبت در چشم بر هم زدنی چنگ می‌زد به پالتو و می‌گذاشت می‌رفت؛ و ما مستاصل... شاید می‌خواست شبی را در سکوت زیر روشنایی چراغی بگذراند که از آن خودش نباشد. از «تک‌چهره‌ی یک دوست» نوشته‌ی ناتالیا گینز بورگ
6 /10
6

ماه و آتش

پاوزه بعضی وقت‌ها سر شب به سراغ ما می‌آمد، رنگ‌پریده می‌نشست با شال‌گردن کوچکی به گردن؛ و موهایش را به‌هم می‌پیچاند یا ورق کاغذی را مچاله می‌کرد. تمام شب کلمه‌ای حرف نمی‌زد، حتی یک کلمه؛ به هیچ یک از سوال‌های ما را جواب نمی‌داد. عاقبت در چشم بر هم زدنی چنگ می‌زد به پالتو و می‌گذاشت می‌رفت؛ و ما مستاصل... شاید می‌خواست شبی را در سکوت زیر روشنایی چراغی بگذراند که از آن خودش نباشد. از «تک‌چهره‌ی یک دوست» نوشته‌ی ناتالیا گینز بورگ

چزاره پاوزه



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی