غول آهنی
موجود اسرار آمیزی میلهها و سیم حفاظهای مزارع را میبلعد تراکتور و ماشینهای شخمزنی را میخورد کشاورزها گیج شدهاند و ترسیدهاند بعد شبی او را میبینند غول آهنی بلندتر از یک خانه با چشمهایی مثل چراغهای جلوی ماشین که میدرخشد موجودی سیر ناشدنی که فلزها را میخورد غول گرسنه باید متوقف شود پسری به نام هوگارت که به اندازهی کافی شجاع است غول آهنی را به خانهای امن هدایت میکند.