ماهی روی درخت
"به جای خواندن، زل می زنم به بخار قطره هایی که می چکند توی قوری و به بخار آتش فشان ها فکر می کنم به دایناسورهایی که دور هم قهوه می خورند و در مورد قشنگی شهاب سنگی که از بالای سرشان می گذرد، حرف می زنند خوش به حالشان که هیچ وقت مجبور نبودند بروند مدرسه یک دستمال برمی دارم و روی آن، دایناسورها را برای دفتر نقاشی غیرممکن ها می کشم-از متن کتاب-"