یک سفر / دو لیوان چای آشغال؛ و مسافری که شبیه تو بود

گفتم؛ يعنی خواستم بگويم، نمی‌دانم چه ولی هرچه خواستم بگويم نشد؛ حرفم نيامد. جاش سكوت آمد ماسيد - لانه كرد تو حنجره‌ام. چندباری گفت: «الو الو. بفرماييد، با كی كار داريد - داشتيد؟» حرفی - گفتی نزدم، نتوانستم بزنم. فقط صداش را، تن نرم - مخملی صداش را گوش داده - شنيدم. انگاری برا همين آمده زنگ زده باشم كه صداش را بشنفم. آرامم می‌كرد - كرد. يك‌جور آب روی آتش بود - شد برام. هنوز داشت الو الو می‌كرد كه گوشی را گذاشتم. از باجه درآمدم. رفتم سمت خيابان اصلی؛ ماشين گرفتم برا بيمارستان اعصاب كه فرار كرده بودم ازش؛
7 /10
7

یک سفر / دو لیوان چای آشغال؛ و مسافری که شبیه تو بود

گفتم؛ يعنی خواستم بگويم، نمی‌دانم چه ولی هرچه خواستم بگويم نشد؛ حرفم نيامد. جاش سكوت آمد ماسيد - لانه كرد تو حنجره‌ام. چندباری گفت: «الو الو. بفرماييد، با كی كار داريد - داشتيد؟» حرفی - گفتی نزدم، نتوانستم بزنم. فقط صداش را، تن نرم - مخملی صداش را گوش داده - شنيدم. انگاری برا همين آمده زنگ زده باشم كه صداش را بشنفم. آرامم می‌كرد - كرد. يك‌جور آب روی آتش بود - شد برام. هنوز داشت الو الو می‌كرد كه گوشی را گذاشتم. از باجه درآمدم. رفتم سمت خيابان اصلی؛ ماشين گرفتم برا بيمارستان اعصاب كه فرار كرده بودم ازش؛

رضا کاظمی



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی