کاروان ته کوزه ی شیر
هیچوقت مثل اینبار اینهمه عمیق توی کوزهی شیر را نگاه نکرده بودم. میخواستم درستوحسابی تمیزش کنم... به همین خاطر هیچوقت متوجه نشده بودم که کف کوزه، شنزاری در حال گسترش یافتن بود که من از بالا، انگار سوار هواپیما باشم، به آن نگاه میکردم.