رویاهای انیشتن

ما فقط یک چهره از زمان را می‏بینیم، ولی شاید به نوعی زمان‏های مختلفی در دنیای واقعی ما جریان داشته باشد و این می‏تواند دلیلی باشد برای بسیاری از شگفتی‏های اطراف ما که نمی‏توانیم برای آن‌ها توضیحی منطقی داشته باشیم. «آلن لایتمن»، «انیشتین» را در روزهایی تصور می‏کند که هنوز به فرضیه‌ی زمان دست نیافته است و هر کدام از فرضیه‏هایی را که انیشتین می‏توانست تصور کند حدس زده، و داستانی راجع ‌به آن نوشته است، در داستان‏ها ساکنان شهر کوچکی در سوئیس را فرض می‏کند، که آن زمان در دنیای‌شان جریان دارد، و به این ترتیب چهره‏ های مختلف زمان را معرفی می‏کند. در یکی از این دنیاها، زمان مانند یک دایره است که بعد از یک دور تکرار می‏شود، و این دور تا بی‏نهایت ادامه دارد. پذیرش این فرضیه می‏تواند اتفاق‏ هایی را که گاه فکر می‏کنیم پیشتر برای ما تکرار شده، توجیه کند. در دنیای دیگری، برعکس دنیای قبل، زمان مانند یک رودخانه جریان دارد و رو به جلو است. حالا اگر کسی به‌ خاطر اشتباهی و یا واقعه‏ ای از این جریان جدا شود و به وسیله‌ ی یک جریان انحرافی، به زمان قبل برگردد، می‏تواند آینده را تغییر دهد. هر اتفاق کوچکی که این شخص باعث آن شود، می‏تواند سیر تاریخ را عوض کند. این فرضیه رفتار آدم‏های عجیبی را که از انسان‏های دیگر به‌ شدت می‏گریزند و سعی می‏کنند باعث کوچکترین اتفاقی در زندگی دیگران نشوند، توجیه می‏کند؛ آدم‏هایی که ما به آن‌ها بیش‌ از حد مصلحت‏ اندیش می‏گوییم. در دنیای دیگر، دو زمان وجود دارد، یکی مکانیکی و دیگری جسمانی. در زمان مکانیکی همه‌ چیز یک تعریف مادی دارد و آدم‏هایی که در این زمان زندگی می‏کنند، در یک دنیای کاملاً برنامه ‏ریزی‌ شده قرار دارند. ولی برعکس آن‌هایی که در زمان جسمانی زندگی می‏کنند، به تعریف مادی مسائل کاری ندارند، و هیچ برنامه ‏ریزی خاصی نیز ندارند، که به اصطلاح به آن‌ها آدم‏های بی‏خیال می‏گویند. زمان مکانیکی هیچ انعطافی ندارد و انسان در واقع در دام آن گرفتار است. در دنیای دیگری، هرچه از مرکز زمین دورتر شویم، زمان دیرتر می‏گذرد و تأثیر کمتری روی آدم‏ها می‏گذارد. بنابراین مردم سعی می‏کنند، در ارتفاعات زندگی کنند و خانه‏ هاشان را روی پایه‏ های بلند می‏سازند تا دیرتر پیر شوند و بیشتر زندگی کنند. در یک دنیای دیگر جای گذشته و آینده عوض می‏شود. اول نتیجه‌ ی کار اتفاق می‏افتد و بعد آن اتفاق روی می‏دهد. در این دنیا که هیچ چیز قابل پیش بینی نیست، می‏توان واقعی‏تر زندگی کرد، زیرا هیچ کاری نه به خاطر دلایلی دربگذشته و نه نتایجش در آینده است که انجام می‏شود، بلکه صرفاً به‌ خاطر خود آن کار است که انجامش می‏دهیم. در دنیای دیگر، گذشت زمان، عامل نظم است و هر چیز نامرتبی به‌ مرور زمان مرتب خواهد شد و نیازی به سعی برای ترمیم و مرتب کردن مسائل نیست. در دنیای دیگری زمان به‌صورت دوایر متحدالمرکزی به ‌سوی خارج گسترده است و در مرکز بی‏حرکت است. در مرکز می‏توان لحظه های ابدی ساخت. گروهی بر این عقیده اند که بهتر است به مرکز زمان نزدیک نشد، حیات منشأ غم است و بهتر است زودتر تمام شود، گروهی عکس این فکر می‏کنند و ترجیح می‏دهند از خوشبختی ابدی لذت ببرند. در دنیای دیگری زمان وجود ندارد، در آنجا تنها تصویرها وجود دارند، در یک دنیای دیگر خاطره وجود ندارد، و همین ‏طور صحبت از دنیاهای دیگر با زمان‏های دیگر است، دنیایی که زمان در آن برعکس می‏گذرد، دنیایی که در آن فقط یک روز زندگی می‏کنند، دنیایی که در آن، زمان، حسی همچو بویایی یا چشایی است. دنیایی که در آن زندگی پایانی ندارد. دنیایی که در آن زمان کمیت ندارد و تنها کیفیت دارد. دنیایی که در آن برای زمان، روی بعد زمان می‏توان مختصاتی قائل شد. دنیایی که زمان در آن یک حادثه‌ی محلی است و در نتیجه هر شهر تنهاست. دنیایی که گذشته در آن وجود ندارد. و در نهایت انیشتین با بررسی تمام این زمان‏ها در دنیاهای مختلف به نظریه‌ی زمان خود دست می‏یابد. البته با وجود حجم کم کتاب، نمی‏توان آن را سریع خواند، زیرا برای درک هر کدام از این دنیاها به زمان نیاز هست
8 /10
8

رویاهای انیشتن

ما فقط یک چهره از زمان را می‏بینیم، ولی شاید به نوعی زمان‏های مختلفی در دنیای واقعی ما جریان داشته باشد و این می‏تواند دلیلی باشد برای بسیاری از شگفتی‏های اطراف ما که نمی‏توانیم برای آن‌ها توضیحی منطقی داشته باشیم. «آلن لایتمن»، «انیشتین» را در روزهایی تصور می‏کند که هنوز به فرضیه‌ی زمان دست نیافته است و هر کدام از فرضیه‏هایی را که انیشتین می‏توانست تصور کند حدس زده، و داستانی راجع ‌به آن نوشته است، در داستان‏ها ساکنان شهر کوچکی در سوئیس را فرض می‏کند، که آن زمان در دنیای‌شان جریان دارد، و به این ترتیب چهره‏ های مختلف زمان را معرفی می‏کند. در یکی از این دنیاها، زمان مانند یک دایره است که بعد از یک دور تکرار می‏شود، و این دور تا بی‏نهایت ادامه دارد. پذیرش این فرضیه می‏تواند اتفاق‏ هایی را که گاه فکر می‏کنیم پیشتر برای ما تکرار شده، توجیه کند. در دنیای دیگری، برعکس دنیای قبل، زمان مانند یک رودخانه جریان دارد و رو به جلو است. حالا اگر کسی به‌ خاطر اشتباهی و یا واقعه‏ ای از این جریان جدا شود و به وسیله‌ ی یک جریان انحرافی، به زمان قبل برگردد، می‏تواند آینده را تغییر دهد. هر اتفاق کوچکی که این شخص باعث آن شود، می‏تواند سیر تاریخ را عوض کند. این فرضیه رفتار آدم‏های عجیبی را که از انسان‏های دیگر به‌ شدت می‏گریزند و سعی می‏کنند باعث کوچکترین اتفاقی در زندگی دیگران نشوند، توجیه می‏کند؛ آدم‏هایی که ما به آن‌ها بیش‌ از حد مصلحت‏ اندیش می‏گوییم. در دنیای دیگر، دو زمان وجود دارد، یکی مکانیکی و دیگری جسمانی. در زمان مکانیکی همه‌ چیز یک تعریف مادی دارد و آدم‏هایی که در این زمان زندگی می‏کنند، در یک دنیای کاملاً برنامه ‏ریزی‌ شده قرار دارند. ولی برعکس آن‌هایی که در زمان جسمانی زندگی می‏کنند، به تعریف مادی مسائل کاری ندارند، و هیچ برنامه ‏ریزی خاصی نیز ندارند، که به اصطلاح به آن‌ها آدم‏های بی‏خیال می‏گویند. زمان مکانیکی هیچ انعطافی ندارد و انسان در واقع در دام آن گرفتار است. در دنیای دیگری، هرچه از مرکز زمین دورتر شویم، زمان دیرتر می‏گذرد و تأثیر کمتری روی آدم‏ها می‏گذارد. بنابراین مردم سعی می‏کنند، در ارتفاعات زندگی کنند و خانه‏ هاشان را روی پایه‏ های بلند می‏سازند تا دیرتر پیر شوند و بیشتر زندگی کنند. در یک دنیای دیگر جای گذشته و آینده عوض می‏شود. اول نتیجه‌ ی کار اتفاق می‏افتد و بعد آن اتفاق روی می‏دهد. در این دنیا که هیچ چیز قابل پیش بینی نیست، می‏توان واقعی‏تر زندگی کرد، زیرا هیچ کاری نه به خاطر دلایلی دربگذشته و نه نتایجش در آینده است که انجام می‏شود، بلکه صرفاً به‌ خاطر خود آن کار است که انجامش می‏دهیم. در دنیای دیگر، گذشت زمان، عامل نظم است و هر چیز نامرتبی به‌ مرور زمان مرتب خواهد شد و نیازی به سعی برای ترمیم و مرتب کردن مسائل نیست. در دنیای دیگری زمان به‌صورت دوایر متحدالمرکزی به ‌سوی خارج گسترده است و در مرکز بی‏حرکت است. در مرکز می‏توان لحظه های ابدی ساخت. گروهی بر این عقیده اند که بهتر است به مرکز زمان نزدیک نشد، حیات منشأ غم است و بهتر است زودتر تمام شود، گروهی عکس این فکر می‏کنند و ترجیح می‏دهند از خوشبختی ابدی لذت ببرند. در دنیای دیگری زمان وجود ندارد، در آنجا تنها تصویرها وجود دارند، در یک دنیای دیگر خاطره وجود ندارد، و همین ‏طور صحبت از دنیاهای دیگر با زمان‏های دیگر است، دنیایی که زمان در آن برعکس می‏گذرد، دنیایی که در آن فقط یک روز زندگی می‏کنند، دنیایی که در آن، زمان، حسی همچو بویایی یا چشایی است. دنیایی که در آن زندگی پایانی ندارد. دنیایی که در آن زمان کمیت ندارد و تنها کیفیت دارد. دنیایی که در آن برای زمان، روی بعد زمان می‏توان مختصاتی قائل شد. دنیایی که زمان در آن یک حادثه‌ی محلی است و در نتیجه هر شهر تنهاست. دنیایی که گذشته در آن وجود ندارد. و در نهایت انیشتین با بررسی تمام این زمان‏ها در دنیاهای مختلف به نظریه‌ی زمان خود دست می‏یابد. البته با وجود حجم کم کتاب، نمی‏توان آن را سریع خواند، زیرا برای درک هر کدام از این دنیاها به زمان نیاز هست

آلن لایتمن



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

   

     
 
عبارت امنیتی