ورود
/
ثبت‌نام
خانه
کتابهای من
دستهبندی
ادبیات ایران
ادبیات جهان
داستان ایران
داستان جهان
روانشناسی
علمی
سیاسی
تاریخ ایران
تاریخ جهان
اقتصاد
فلسفه
دین و مذهب
هنر
تئاتر و سینما
کودک و نوجوان
آموزشی
جستجو
نقدها
وقتی بابا کوچک بود ... "از تاریکی نمی ترسید"
معصومه ساده صیقلان
4
/10
4
افزودن به لیست علاقه‌مندی‌ها
افزودن به برنامه‌ی مطالعه/کتابخانه شخصی
خانه ادبیات
9789645451064
#داستان
موضوع کتاب
داستان‌های اجتماعی
ترس
معصومه ساده صیقلان
درباره کتاب
درباره نویسنده
نقدها
وقتی بابا کوچک بود ... "از تاریکی نمی ترسید"
معصومه ساده صیقلان
نظرات
برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید
شاید دوست داشته باشید
از همین ناشر
چهار فصل: واحد کار فصل‌ها
ما و طبیعت
در شهر: واحد کار زندگی در شهر
خانه‌ی ما: واحد کار خانه‌ی انسان
در روستا : واحد کار زندگی در روستا
چگونه سالم بمانم: واحد کار : بهداشت
رفت و آمد: واحد کار حمل و نقل
هر کسی کار خودش: واحد کار شغل‌ها
قاصدک (آموزش مهارت های پیش نیاز خواندن ویژه ی کودکان پیش دبستانی ): بخوانیم
آموزش خواندن فارسی به کلاس اولی‌ها
میوه‌ها و رنگ‌ها را بشناسیم
حیوانات اهلی (شعر)
مشاغل (شعر)
میوه‌ها (شعر)
وسایل نقلیه (شعر)
علی کوچیکه
از همین نویسنده
وقتی با با کوچک بود... ...
وقتی با با کوچک بود... "ناخن ها و موهایش را مرتب کوتاه می کرد"
وقتی بابا کوچک ...
وقتی بابا کوچک بود..."کارهایش را به موقع انجام می‌داد"
وقتی بابا کوچک ...
وقتی بابا کوچک بود..."بهترین دوست او درس و کتاب بود"
وقتی بابا کوچک ...
وقتی بابا کوچک بود..."همیشه قانون را رعایت می‌کرد"
وقتی با با کوچک ...
وقتی با با کوچک بود..."هیچوقت بهانه نمی گرفت"
وقتی بابا کوچک ...
وقتی بابا کوچک بود..."طبیعت را خیلی دوست داشت"
وقتی با با کوچک ...
وقتی با با کوچک بود..."خیلی مرتب و منظم بود"
وقتی بابا کوچک بود ... ...
وقتی بابا کوچک بود ... "از تاریکی نمی ترسید"
وقتی با با کوچک بود... ...
وقتی با با کوچک بود... "قبل از غذا دستهایش را می شست و بعد از غذا مسواک می زد"
فروشندگان اين كتاب
*
*
*
*
*
*