آدم کجا بودی

صدای شلیک گلوله هفتم به گوشش خورد و پیش از انفجار آن ، فریادی سر داد ، فریاد بلندی که چند ثانیه طول کشید و او ناگهان فهمید که مردن ساده ترین کار نیست ((از متن کتاب آدم کجا بودی))بعد از هیتلر همه ی آلمان درک کردند که او چه بلایی بر سر کشور و زیربناهای آن آورده است…اما یک چیز نابودشده هم بود که فقط ما روشنفکران آن را می فهمیدیم و آن خیانت هیتلر به “کلمات” بودخیلی از کلمات شریف دیگر معانی خودشان را از دست داده بودند، پوچ شده بودند، مسخره شده بودند، عوض شده بودند، اشغال شده بودندکلماتی مانند آزادی ، آگاهی ، پیشرفت ، عدالت!” — آیا می‌توان گفت یک مرد تمامی یک ملت است؟ آیا همه‌ی آلمانی‌ها هیتلر بودند؟ چه کسی می‌دانست بر سر جلادانش چه آمده و چه سرنوشتی در انتظار آن‌هاست؟ ملت فریب خورده‌، خسته و نا امید کشان کشان و با ضرب و زور به دنبال سردمداران خود روان است؛ کسانی که اکنون پشیمانند، ولی جرات ابراز پشیمانی ندارند: خسته‌اند، اما راحت و پناهی برای آن‌ها وجود ندارد راه برگشتی نیست ، سراشیب سقوط، سرنوشتی تلخ برای آنان رقم زده که هیچ یک گریزگاهی ندارد ماندن و رفتن هر دو به یک چیز ختم می‌شود : مرگ و کسانی که ظاهرا ( مرگ را در اختیار دارند )، خود قربانی آن هستند دنیا سکوت کرده و از بزرگ‌ترین نیروی بشری، یعنی عشق، هم‌کاری ساخته نیست غالب و مغلوب هر دو می‌سوزند و نابود می‌شوند، تا روزی که خداوند از بلندای آسمان به اعماق خاک ندا دهد: آدم، کجا بودی؟
7 /10
7

آدم کجا بودی

صدای شلیک گلوله هفتم به گوشش خورد و پیش از انفجار آن ، فریادی سر داد ، فریاد بلندی که چند ثانیه طول کشید و او ناگهان فهمید که مردن ساده ترین کار نیست ((از متن کتاب آدم کجا بودی))بعد از هیتلر همه ی آلمان درک کردند که او چه بلایی بر سر کشور و زیربناهای آن آورده است…اما یک چیز نابودشده هم بود که فقط ما روشنفکران آن را می فهمیدیم و آن خیانت هیتلر به “کلمات” بودخیلی از کلمات شریف دیگر معانی خودشان را از دست داده بودند، پوچ شده بودند، مسخره شده بودند، عوض شده بودند، اشغال شده بودندکلماتی مانند آزادی ، آگاهی ، پیشرفت ، عدالت!” — آیا می‌توان گفت یک مرد تمامی یک ملت است؟ آیا همه‌ی آلمانی‌ها هیتلر بودند؟ چه کسی می‌دانست بر سر جلادانش چه آمده و چه سرنوشتی در انتظار آن‌هاست؟ ملت فریب خورده‌، خسته و نا امید کشان کشان و با ضرب و زور به دنبال سردمداران خود روان است؛ کسانی که اکنون پشیمانند، ولی جرات ابراز پشیمانی ندارند: خسته‌اند، اما راحت و پناهی برای آن‌ها وجود ندارد راه برگشتی نیست ، سراشیب سقوط، سرنوشتی تلخ برای آنان رقم زده که هیچ یک گریزگاهی ندارد ماندن و رفتن هر دو به یک چیز ختم می‌شود : مرگ و کسانی که ظاهرا ( مرگ را در اختیار دارند )، خود قربانی آن هستند دنیا سکوت کرده و از بزرگ‌ترین نیروی بشری، یعنی عشق، هم‌کاری ساخته نیست غالب و مغلوب هر دو می‌سوزند و نابود می‌شوند، تا روزی که خداوند از بلندای آسمان به اعماق خاک ندا دهد: آدم، کجا بودی؟

هاینریش بل



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی