صحبت به زبان میل (فیلم های کارل درایر)
آن چه روز خشم در پایان و به شکلی تراژیک به ما میگوید اینست که سرکوبگریای که آن (و روایت دراماتیک درایر) در مقابل خود میبیند نتیجه هیچ تدبیر نهادی یا اجتماعی از شناخت نیست. کلیسا، دولت، خانواده، فاشیسم یا هیچ فردی این سرگوبگری را ایجاد نکرده است. دشمنی برای شکست دادن وجود ندارد. هیچ سازماندهی دوباره اجتماعی نمیتواند دنیا را تغییر دهد. سرکوبگری وارد رمزگان همه زندگی، همه درامها، همه زبانها و همه هنرها شده است. الزامات رویدادهای مادی، مسئولیتهای تعامل اجتماعی و متقاضیات گفتار و (خود روایت)، خواب و خیال رمانتیک ما را مجبور میکنند تا با راه پرمانع دنیا کنار بیایند. مسئولیتها و سرکوبگریهای درام به اندازه مسئولیتها و سرکوبگریهای زندگی، لاجرم روح ما را زمین میزنند. با این همه، نهادهای اجتماعی مانند کلیسا و دولت از آسمان نیامدهاند یا از طریق نیروهای بیگانه به ما تحمیل نشدهاند. این نهادها خود ما هستند. ما آنها را به وجود آوردهایم؛ ما و دیگرانی مانند ما آنها را تایید کردهایم. بینش عمیق و تراژیک این شاهکار عظیم، همین است. بدین خاطر غافلگیرکننده نیست که درایر در گرترود، که از برخی جهات بازسازی نوستالژیک و تجدیدنظرطلبانه همین فیلم است، با قاطعیت و آشکارگی همان چیزی را اذعان میکند که در صحنه پایانی روز خشم فقط با کنایه و محتاطانه میگوید: هیئت اصلی او که به طرز حیرتانگیزی تحریک کننده، به طرزی تخیلی اسرارآمیز و به طرز مسحورکنندهای افسونگر است، هیچ راهی برای نجات روح خود ندارد مگر با دست کشیدن از کل دنیا، هراس تراژیک روز خشم که در گرترود به بازشناسی تراژیک تبدیل میشود چنین ماهیتی دارد: زیستن در دنیا معادل دست کشیدن از روح خویش است.