راز سایه خندان
کتاب راز سایه خندان/ تقصیر من بود که آن را دزدیدند بچه ها. می دانید، پدرم درباره مجسمه های طلایی پدربزرگم صحبت کرده بود. من آنها را ته یک کشو پیدا کردم و داشتم در کتابخانه نگاهشان می کردم. بعد از کتابخانه بیرون آمدم و وقتی برگشتم یکی از آنها ناپدید شده بود.