خاندان بودن بروک
توماس، پسر "ژان"، سرپرستی تجارتخانهی قدیمی را برعهده میگیرد و با دختر یکی از تجار ثروتمند ازدواج میکند و اندکی بعد به نمایندگی مجلس سنا انتخاب میشود. اما وی نسبت به سرنوشت پسرش، "هانو" که فاقد سلامت لازم و دچار عقبماندگی است، در رنج و ناکامی دست وپا میزند. او که اعتماد به نفس خود را از دست داده روزی در وسط خیابان بر زمین میافتد و میمیرد. با مرگ "توماس"، تجارتخانه برچیده و خانهی وی فروخته میشود. "هانو" نیز از تب تیفویید میمیرد و مادرش شهر را ترک میکند؛