پانزده زندگی اول هری آگوست

هری آگوست در دستشویی زنانه ی ایستگاه برویک در سال 1919 به دنیا آمده و پس از سپری کردن زندگی ای معمولی و نه چندان چشمگیر در سال 1989 در بیمارستان نیوکاسل از دنیا می رود. او دوباره در سال 1919 و دقیقا با همان شرایط متولد شده و تجارب و دانسته های زندگی قبلی اش را در سنی پایین به دست می آورد. هری می فهمد که یک «اوروبوران» یا «کالاچاکرا» است و سرنوشتش این است که دوباره و دوباره به دنیا آمدن را تجربه کند. اما شخصیت اصلی داستان تنها نیست و خیلی زود از طرف باشگاه کرونوس، سازمانی با اعضای دارای وضعیت مشابه هری، با او تماس گرفته می شود. بعدها مشخص می شود که این سازمان در طول زندگی های متوالی از هری مراقبت می کرده است. اما نقطه ی تمایز هری با دیگر اعضای باشگاه، «مننژیک» بودن اوست؛ به این معنی که او به جای فراموش کردن اطلاعات مانند سایر انسان ها، می تواند همه چیز را درباره ی زندگی های سابق خود به خاطر آورد. هنگامی که هری به پایان زندگی یازدهم خود نزدیک شده است، دختری بر بالین او ظاهر شده و می گوید: «دلم داشت برایت تنگ می شد، دکتر آگوست، باید پیغامی بفرستم.» این رمان، داستان کارهای بعدی و قبلی هری، پس از دیدار با دخترک است؛ و این که چگونه او سعی می کند تا گذشته ای تغییرناپذیر و آینده ای هولناک را از نابودی نجات دهد.
7 /10
7

پانزده زندگی اول هری آگوست

هری آگوست در دستشویی زنانه ی ایستگاه برویک در سال 1919 به دنیا آمده و پس از سپری کردن زندگی ای معمولی و نه چندان چشمگیر در سال 1989 در بیمارستان نیوکاسل از دنیا می رود. او دوباره در سال 1919 و دقیقا با همان شرایط متولد شده و تجارب و دانسته های زندگی قبلی اش را در سنی پایین به دست می آورد. هری می فهمد که یک «اوروبوران» یا «کالاچاکرا» است و سرنوشتش این است که دوباره و دوباره به دنیا آمدن را تجربه کند. اما شخصیت اصلی داستان تنها نیست و خیلی زود از طرف باشگاه کرونوس، سازمانی با اعضای دارای وضعیت مشابه هری، با او تماس گرفته می شود. بعدها مشخص می شود که این سازمان در طول زندگی های متوالی از هری مراقبت می کرده است. اما نقطه ی تمایز هری با دیگر اعضای باشگاه، «مننژیک» بودن اوست؛ به این معنی که او به جای فراموش کردن اطلاعات مانند سایر انسان ها، می تواند همه چیز را درباره ی زندگی های سابق خود به خاطر آورد. هنگامی که هری به پایان زندگی یازدهم خود نزدیک شده است، دختری بر بالین او ظاهر شده و می گوید: «دلم داشت برایت تنگ می شد، دکتر آگوست، باید پیغامی بفرستم.» این رمان، داستان کارهای بعدی و قبلی هری، پس از دیدار با دخترک است؛ و این که چگونه او سعی می کند تا گذشته ای تغییرناپذیر و آینده ای هولناک را از نابودی نجات دهد.

کلر نورس



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی