خاطرات یک دروغگو
دروغ از بچگی با من بود. بدون دروغ سخت بود که روزم را به شب برسانم. دروغ هایم نه هیچ نفعی به حال خودم داشت نه ضرری به حال دیگران. برایم نوعی بازی بی آزاری بود که می بایست دو قاعده ی اصلی اش را بی چون و چرا رعایت کنم:یکی اینکه حساس و خطرناک نباشد که اگر لو رفت دودمانم بر باد نرود و دیگر اینکه چنان با جزئیات و دقیق باشد که شنونده بدون کمترین تردید باور کند ...