من تروریست نیستم
«شاید من یه تروریست هستم. شک من به بی گناهی ام تا اوایل سال ۲۰۰۹ که برای اجرای برنامه ای توی سالن آمفی تئاتر دنور به فرودگاه اون جا اومدم، احساسی درونی و ذاتی بود. من خبرهای اون روز رو دنبال نکرده بودم. یه آقای سفیدپوستی از کلوپ دنبال من اومد و بلافاصله از من پرسید که نظرم درباره دستگیری زازی، متهم مظنون به ترور، چیه؟ اصلاً نمی دونستم که داره درباره چی حرف میزنه. با خودش گفته احتمالاً چون من یه خاورمیانه ای هستم، ممکنه یه سری اطلاعات سری داشته باشم(این جور سؤال ها زیاد از من پرسیده می شه: نظرت درباره ی افزایش قیمت گاز چیه؟ چرا مردمت اون قدر شاکی هستن؟ اقدام بعدی تروریست ها کی هستش؟). فهمیدم که اسم مظنون نجیب الله زازی بوده که یه راننده تاکسی دنوری هست و به اتهام اقدام برای بمب گذاری انتحاری در متروی نیویورک دستگیر شده. زیاد به این اتفاق فکر نکردم، ولی یک کم مشکوک بودم که این یارو همون روزی دستگیر شده بود که من به دنور رسیده بودم. چند ماه بعد در آوستینِ تگزاس برنامه داشتم و باید صبح هم به هوستون می رفتم. صبح که تلویزیون رو روشن کردم تا خبر یارویی که هواپیماش رو به ساختمون آی.آر.اِس در شهر آوستین زده بود نگاه کنم، چیزی که می شنیدم رو باور نمی کردم. شانسش چقدر بود که من دقیقاً همون روزی که توی آوستین حمله تروریستی شده بود، اون جا باشم؟ همین طوری که اخبار رو نگاه می کردم، دعا می کردم که طرف خاورمیانه ای نباشه و خدا رو شکر معلوم شد که فقط یه سفیدپوست(غربی) ناراضی بوده. ولی خُب، من ایرانی هستم و ایرانی ها هم سفیدپوست هستن… هوم… و یه بار دیگه به خودم شک کردم که نکنه توی یه کار نادرستی دست دارم؟….»