مردی از ژلاری
ژلاری، آن آشیان کوچک، زیستگاه میگسارها و برادران آشوبگر و قاچاقچی ها، مغلوب شور و احساسات شد؛ چرا که ثابت شد تاریخش از دل جنگل ها و شکاف صخره هایش بیرون می آید؛ تاریخ طویلی _طویل دست کم برای آن مکان_ که بوی اجساد متعفن از آت ساطع می شد.