انتری که لوطیش مرده بود
زنجیری داشت که سرش به دست کس دیگر بود و هر جا که زنجیردار میخواست، میکشیدی. هیچ دست خودش نبود. تمام عمرش کشیده شده بود. اما حالا ناگهان دید که تمام آن نیرویی که تا پیش از این، از هیکل لوطیاش بیرون میزد و او را تسخیر کرده بود، به کلی از میان رفته. دیگر پیوندی وجود نداشت که او را به لوطیاش بچسباند ... ؛