من او را دوست داشتم
متن پشت جلد: سرمای زمستان، سوناتی در کنج آتش شومینه، قطره اشکی که بر گونه ی زنی جوان جاری میشود. دو دختر بچه که به خواب رفته اند. مردی که در سکوت شبی بی ماه خود را فرومیریزد. راز میگشاید. و زندگی چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی تن کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟ و چه قدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟ حق اشتباه، ترکیب بسیار کوچکی از واژه ها، بخش کوچکی از یک جمله، اما چه کسی این حق را به تو خواهد داد؟ چه کسی جز خودت؟