ارمیا

جاده مثل ماری سیاه بدون هیچ حرکتی روی خاک‌های داغ لمیده بود کوه‌های کوچک با تپه‌های بزرگ آرام آرام بزرگ‌تر می‌شدند و از جلو شیشه ماشین می‌گذشتند ارمیا دو سه ماه بود که کوه ندیده بود کوه همواره برای ارمیا زیبا بود در کودکی کوه را بزرگ‌تری با‌ابهت می‌دید، چیزی فرای پدر و مادر و حالا کو‌ها بزرگ‌تر شده بودند کوه بسیار شبیه مصطفی بود حتی نه، کوه شبیه پاهای قطع شده دکتر روان‌کاو بیمارستان اهواز بود در کودکی گاه‌گاهی در بعضی از کو‌ها خودش را پیدا می‌کرد و با صدای بچگانه می‌گفت:«آن کوه منم آن مامان است آن هم باباست»
7 /10
7

ارمیا

جاده مثل ماری سیاه بدون هیچ حرکتی روی خاک‌های داغ لمیده بود کوه‌های کوچک با تپه‌های بزرگ آرام آرام بزرگ‌تر می‌شدند و از جلو شیشه ماشین می‌گذشتند ارمیا دو سه ماه بود که کوه ندیده بود کوه همواره برای ارمیا زیبا بود در کودکی کوه را بزرگ‌تری با‌ابهت می‌دید، چیزی فرای پدر و مادر و حالا کو‌ها بزرگ‌تر شده بودند کوه بسیار شبیه مصطفی بود حتی نه، کوه شبیه پاهای قطع شده دکتر روان‌کاو بیمارستان اهواز بود در کودکی گاه‌گاهی در بعضی از کو‌ها خودش را پیدا می‌کرد و با صدای بچگانه می‌گفت:«آن کوه منم آن مامان است آن هم باباست»

رضا امیرخانی

رضا امیرخانی (زاده ۱۳۵۲، تهران) نویسنده و منتقد ادبی ایرانی است. او دارای گواهی‌نامهٔ خلبانی نیز هست و در سال ۱۳۷۱، جوان‌ترین خلبان ایران لقب گرفت. او مدتی نیز رئیس هیئت مدیره انجمن قلم ایران بود.


نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی