پژواک کوهستان
پروانه قبل از اینکه لحاف را کنار بزند و آن را ببیند بوی آن به دماغاش میخورد. تمام کپل معصومه تا پایین رانها، ملحفهها، تشک و همینطور لحاف کثیف بود. معصومه از بالای شانهاش با کمرویی و از روی شرم نگاهی ملتمسانه برای طلب بخشش میکند، شرم بعد از این همه مدت، این همه سال. معصومه زیر لب میگوید:«معذرت میخوام.»؛