یک روز مانده به عید پاک

کتاب یک روز مانده به عید پاک/ کنار میز زنی نشسته بود. نور غروب به صورتش می خورد و نیمرخش را واضح می دیدم. یاد تصویر حضرت مریم افتادم در محراب کلیسا. مادر طاهره بود. با گوشه ی چادرش ور می رفت و گریه می کرد. وسط گریه حرف می زد. نمی شنیدم چه می گوید...
3 /10
3

یک روز مانده به عید پاک

کتاب یک روز مانده به عید پاک/ کنار میز زنی نشسته بود. نور غروب به صورتش می خورد و نیمرخش را واضح می دیدم. یاد تصویر حضرت مریم افتادم در محراب کلیسا. مادر طاهره بود. با گوشه ی چادرش ور می رفت و گریه می کرد. وسط گریه حرف می زد. نمی شنیدم چه می گوید...

زویا پیرزاد



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی