سرشار زندگی

پای نیاز پرشورم به او هم وسط بود. از اولین باری که دیدمش دچارش شدم. دفعه‌ی اول رفت. از خانه‌ی خاله‌اش، آن‌جا که موقع خوردن چای همدیگر را دیده بودیم بیرون رفت، و من حالم بدون او خوب نبود، علیلی بیش نبودم تا این‌که دوباره دیدمش. اما به خاطر او باید جور دیگری زندگی می‌کردم. یک خبرنگار، یک بنا هر چی که دم ‌دست بود. نثرم، هر جوری بود، از او نشأت می‌گرفت. چون همیشه حرفه‌ام را کنار می‌گذاشتم، ازش نفرت داشتم، ناامید می‌شدم، کاغذ را مچاله می‌کردم و پرت می‌کردم وسط اتاق. اما او می‌توانست آن نوشته‌های دور انداخته شده را زیر و رو کند و یک چیزهایی دستگیرش شود، من هم واقعا هیچ‌وقت نمی‌دانستم کی خوبم... ؛
5 /10
5
موضوع کتاب


سرشار زندگی

پای نیاز پرشورم به او هم وسط بود. از اولین باری که دیدمش دچارش شدم. دفعه‌ی اول رفت. از خانه‌ی خاله‌اش، آن‌جا که موقع خوردن چای همدیگر را دیده بودیم بیرون رفت، و من حالم بدون او خوب نبود، علیلی بیش نبودم تا این‌که دوباره دیدمش. اما به خاطر او باید جور دیگری زندگی می‌کردم. یک خبرنگار، یک بنا هر چی که دم ‌دست بود. نثرم، هر جوری بود، از او نشأت می‌گرفت. چون همیشه حرفه‌ام را کنار می‌گذاشتم، ازش نفرت داشتم، ناامید می‌شدم، کاغذ را مچاله می‌کردم و پرت می‌کردم وسط اتاق. اما او می‌توانست آن نوشته‌های دور انداخته شده را زیر و رو کند و یک چیزهایی دستگیرش شود، من هم واقعا هیچ‌وقت نمی‌دانستم کی خوبم... ؛

جان فانته



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی