آبی جمیله

انگار حرفی نداشت به او بزند. پریشان‌دل بود و آشفته و به این امید که جمیله ببخشدش. اما مثل این که جمیله عین خیالش نبود. چشم دوخته بود به آبراهی که شهرک فیومی‌چینو را دو شقه می‌کرد، به قایق‌های کهنه ماهیگیری روی شیارهای جریان آب، و به مرغان دریایی که هیاهوکنان دور تورها چرخ می‌زدند.
6 /10
6

آبی جمیله

انگار حرفی نداشت به او بزند. پریشان‌دل بود و آشفته و به این امید که جمیله ببخشدش. اما مثل این که جمیله عین خیالش نبود. چشم دوخته بود به آبراهی که شهرک فیومی‌چینو را دو شقه می‌کرد، به قایق‌های کهنه ماهیگیری روی شیارهای جریان آب، و به مرغان دریایی که هیاهوکنان دور تورها چرخ می‌زدند.

ملانیا مادزوکو



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی