اوراد نیمروز
«شگفتا در بیابانی بودم مابین وحوش. جانور صحرا از همه قسم بود؛ از همه جنس. صدای تو هم بود. صدای پریسا دم داشت. کاهنهای از فراخ دشت میآمد که تخت مرمرین سینهاش نور آفتاب را باز میتاباند. زیبا بود بابک، زیبا بود و تو در خواب من ندبه میکردی.»
منصور علیمرادی را با آثاری مثل «تاریکماه»، «ساندویچ برای حیدر نعمت زاده»، «زیبای هلیل»، «شب جاهلان» و آثار دیگرش در حوزهی ادبیات داستانی و شعر میشناسیم. همچنین با پژوهشهاش در حوزهی فرهنگ شفاهی جنوب، تاملها و جستارنویسیهاش. لازم نیست از جوایز و عناوینش بگوییم که از یک اقلیم شروع میشود و به «هفتاقلیم» ختم. بیشمار آثار داوری کرده است و حالا در آستانه ی ۴۲ سالگی نویسندهایست بسیار پخته که نَفَس خواننده را با بندبند آثارش به شماره میاندازد. ذاتاً قصهگوست و با زبان حیرتآورش چنان روایت را به گرداگردتان میپیچد و قصه را به تنتان میتند که نمیتوان به راحتی از بافت روایت و جهان رمانش دل کند. «اوراد نیمروز» حاصل همهی این عشقبازیهای قصهپردازانه با روایت، تکنیک و ذات زبان است. اوراد نیمروز محصول دو روایت در هم تنیده از سفر جادویی شخصیت اصلی به اعماق کویر لوت و زندگی عاشقانهاش با یک هنرمند تئاتر در تهران است.