بره ی شیرین بهشت

صدا هرگز ساکت نمی‌شد مگر وقت‌هایی که لِنا می‌خوابید. کم و زیاد می‌شد، از صدای حرف زدن به آواز تبدیل می‌شد، آواز هم به زمزمه تبدیل می‌شد یا صدای تَق‌تَق موزونی به خودش می‌گرفت، گاهی حتی تا غرولند و داد و فریاد هم می‌رفت. تا داد زدن را تحمل می‌کردم اما وقتی داد زدن شروع می‌شد پرستار بچه را خبر می‌کردم و بیرون می‌رفتم. در را پشت سرم می‌بستم، به کوچه که پا می‌گذاشتم دیگر صدا را نمی‌شنیدم
6 /10
6

بره ی شیرین بهشت

صدا هرگز ساکت نمی‌شد مگر وقت‌هایی که لِنا می‌خوابید. کم و زیاد می‌شد، از صدای حرف زدن به آواز تبدیل می‌شد، آواز هم به زمزمه تبدیل می‌شد یا صدای تَق‌تَق موزونی به خودش می‌گرفت، گاهی حتی تا غرولند و داد و فریاد هم می‌رفت. تا داد زدن را تحمل می‌کردم اما وقتی داد زدن شروع می‌شد پرستار بچه را خبر می‌کردم و بیرون می‌رفتم. در را پشت سرم می‌بستم، به کوچه که پا می‌گذاشتم دیگر صدا را نمی‌شنیدم

لیدیا میلت



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

از همین نویسنده

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی