راه طولانی بود از عشق حرف می زدیم

حرف‌ها و مهربانی‌اش ديگر واقعی نبود. می‌دانستم می‌خواهد آرام آرام از زندگی‌ام بيرون برود. به همين خاطر ديگر پاپيچش نشدم! ديگر ياد گرفته بودم كه عشق تحميل خود به ديگران نيست. ياد گرفته بودم كسی كه برای رفتن آمده می‌رود و كسی كه می‌خواهد برود هر طور شده می‌رود. هر چه درها را به رويش ببندی و هر چه بهانه بياوری كاری از پيش نمی‌بری. فقط ممكن است رفتنش را به تعويق بيندازی. سعی كردم منطقی باشم. دل كندن از او برايم بسيار سخت و دردآور بود اما بايد اين كار را می‌كردم. محبوبه كه يك‌ دفعه با تمام وجود پا به درونم گذاشته بود حالا می‌خواست ذره‌ ذره و به تدريج از درونم بيرون برود. علاجی نداشتم گذاشتم كارش را بكند. گذاشتم چشم‌هايش از چشم‌هايم برود. دست‌هايش از دست‌هايم... ؛
4 /10
4

راه طولانی بود از عشق حرف می زدیم

حرف‌ها و مهربانی‌اش ديگر واقعی نبود. می‌دانستم می‌خواهد آرام آرام از زندگی‌ام بيرون برود. به همين خاطر ديگر پاپيچش نشدم! ديگر ياد گرفته بودم كه عشق تحميل خود به ديگران نيست. ياد گرفته بودم كسی كه برای رفتن آمده می‌رود و كسی كه می‌خواهد برود هر طور شده می‌رود. هر چه درها را به رويش ببندی و هر چه بهانه بياوری كاری از پيش نمی‌بری. فقط ممكن است رفتنش را به تعويق بيندازی. سعی كردم منطقی باشم. دل كندن از او برايم بسيار سخت و دردآور بود اما بايد اين كار را می‌كردم. محبوبه كه يك‌ دفعه با تمام وجود پا به درونم گذاشته بود حالا می‌خواست ذره‌ ذره و به تدريج از درونم بيرون برود. علاجی نداشتم گذاشتم كارش را بكند. گذاشتم چشم‌هايش از چشم‌هايم برود. دست‌هايش از دست‌هايم... ؛

رسول یونان



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی