روزالده
داستان رمان روزالده از این قرار است: « یوهان فراگوت، نقاشی ثروتمند و موفق است که به همراه همسرش، آدله در روستای روزالده، قطعهزمینی به نام اسپرلوس، خریداری میکنند، آنها دو فرزند با نام های پییر و آلبرت دارند فراگوت کارگاه نقاشی جدیدی را در آنجا بر پا میکند و در آن به دور از خانوادهاش مشغول به کار میشود زندگی نسبتا آرامی در خانه آنها جریان دارد تا زمانی که سر و کله بوکهاردت پیدا میشود