کلمنتین و جلسه ی خانوادگی

"دوباره گفتم: «امشب درمورد چی می‌خواهیم حرف بزنیم؟» و بعد هم گفتم: «لطفاً ظرف بادام را به من بدهید. ببخشید. متشکرم.» چون بهترین شکل رعایت آداب معاشرت در سر میز بود. مادرم گفت: «جلسة امشب. باید صبر کنی تا بفهمی.» چنان آه عمیقی کشیدم که شکلات داغ از لیوانم لب پر زد و ریخت. صبر کردن برای من از هر کاری سخت‌تر است. بخصوص برای جلسة خانوادگی. چون با این‌که پدر و مادرم می‌گویند ما باید به عنوان یک خانواده با هم حرف بزنیم. اما متوجه شده‌ام که معمولاً می‌خواهند دربارة اشتباهی که از من سر زده، حرف بزنند."
3 /10
3

کلمنتین و جلسه ی خانوادگی

"دوباره گفتم: «امشب درمورد چی می‌خواهیم حرف بزنیم؟» و بعد هم گفتم: «لطفاً ظرف بادام را به من بدهید. ببخشید. متشکرم.» چون بهترین شکل رعایت آداب معاشرت در سر میز بود. مادرم گفت: «جلسة امشب. باید صبر کنی تا بفهمی.» چنان آه عمیقی کشیدم که شکلات داغ از لیوانم لب پر زد و ریخت. صبر کردن برای من از هر کاری سخت‌تر است. بخصوص برای جلسة خانوادگی. چون با این‌که پدر و مادرم می‌گویند ما باید به عنوان یک خانواده با هم حرف بزنیم. اما متوجه شده‌ام که معمولاً می‌خواهند دربارة اشتباهی که از من سر زده، حرف بزنند."

سارا پنی پاکر



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی