کلمنتین و جلسه ی خانوادگی
"دوباره گفتم: «امشب درمورد چی میخواهیم حرف بزنیم؟» و بعد هم گفتم: «لطفاً ظرف بادام را به من بدهید. ببخشید. متشکرم.» چون بهترین شکل رعایت آداب معاشرت در سر میز بود. مادرم گفت: «جلسة امشب. باید صبر کنی تا بفهمی.» چنان آه عمیقی کشیدم که شکلات داغ از لیوانم لب پر زد و ریخت. صبر کردن برای من از هر کاری سختتر است. بخصوص برای جلسة خانوادگی. چون با اینکه پدر و مادرم میگویند ما باید به عنوان یک خانواده با هم حرف بزنیم. اما متوجه شدهام که معمولاً میخواهند دربارة اشتباهی که از من سر زده، حرف بزنند."