مردی که میخندد
ماجرا در انگلستان و در اوایل قرن هجدهم در زمان ملکه آنا، رخ میدهد یک خانه به دوش عجیب، به نام اورسوس که مردمگریزی خوشقلب است، با گاری و خرس خود درهر جایی پرسه میزند او با دو کودک رها شده برخورد میکند: یکی که به دست «کومپراچیکو» ها [خریداران بچه] معلول شده است و بر صورتش نشانی از یک لبخند دائمی نقش بسته است، و همراهش که دختری نابیناست