بینوایان (۲)
"پدر ویکتور هوگو سرلشکر ارتش ناپلئون بناپارت بود. هوگو در بینوایان، یکی از برترین رمان های قرن نوزدهم جهان را آفرید. ماریوس نوهی آقای ژیونورمان پس از بگو مگو با پدربزرگش، که از ناپلئون و انقلاب کبیر فرانسه نفرت دارد، خانه او را ترک می کند. نورمان از همان آغاز با ازدواج دختر و دامادش مخالف بوده و اجازه نداده دامادش ماریوس را ببیند. مشکلات ماریوس دانشجوی انقلابی، وقتی بیشتر می شود که دل به کوزت زیبا می بازد."