ما و بیست و سه داستان دیگر

در پشت جلد کتاب ما و بیست و سه داستان دیگر اثر علیرضا روشن می‌خوانیم:؛ باد پیچید به ماشین و عطر زن برخاست. مرد چشم بست. عطر زن غم داشت. خاطره داشت و شکل. شکل دریا؛ وقتی نرم و آرام ساحل را لیس بزند و آفتاب؛ وقتی زرد و تند بتابد و آسمان؛ وقتی صاف و بی‌لکه است؛ در همین بو، زن بود، لاغر بود. وزن - که لاغر بود - و جوان بود، موهاش تار تار، در چنگ باد؛ نشسته بود، بر ساحل نشسته بود، ‌سر سنگ نشسته بود و موج به پاشنه‌‌ی پاش می‌کوبید و شن را می‌شست و موج، شن را که شسته بود، باز می‌نشاند روی پاش. لای انگشت‌های پاش؛ از متن کتاب
4 /10
4

ما و بیست و سه داستان دیگر

در پشت جلد کتاب ما و بیست و سه داستان دیگر اثر علیرضا روشن می‌خوانیم:؛ باد پیچید به ماشین و عطر زن برخاست. مرد چشم بست. عطر زن غم داشت. خاطره داشت و شکل. شکل دریا؛ وقتی نرم و آرام ساحل را لیس بزند و آفتاب؛ وقتی زرد و تند بتابد و آسمان؛ وقتی صاف و بی‌لکه است؛ در همین بو، زن بود، لاغر بود. وزن - که لاغر بود - و جوان بود، موهاش تار تار، در چنگ باد؛ نشسته بود، بر ساحل نشسته بود، ‌سر سنگ نشسته بود و موج به پاشنه‌‌ی پاش می‌کوبید و شن را می‌شست و موج، شن را که شسته بود، باز می‌نشاند روی پاش. لای انگشت‌های پاش؛ از متن کتاب

علیرضا روشن



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی